داستان تیرانداز ترسو و سلاح دار ترسو

مردی با لباس جنگی و مسلح به اسلحه های زمان بر اسبی نشسته بود و در بیشه می راند، تیراندازی که برای شکار آن طرف پرسه می زد، از ترس جان تیری در کمان نهاد تا به سوی او پرتاب کند.
سوار فریاد زد : «من مردی ناتوانم به اسلحه های من نگاه نکن من موقع کارزار از پیرزنان هم ضعیف ترم.»
تیرانداز نفسی به راحتی کشید و گفت : «برو که خوب کردی خودت را معرفی کردی، که من از ترس داشتم تیر می انداختم.»


گر بپوشی تو لباس رُستَمان

رفت جانت چون نباشی مرد آن

همه ی مستبدها (دیکتاتورها)، متجاوزان و سیاستمداران حیله گر جهان، آدم های ترسویی بوده اند که از ترس حمله ی دیگران خود را به اسلحه مسلح کرده اند و یا حیله ورزیده اند وترسوترین شان آن هایند که آغازگر حمله اند. در حالی که شجاعت قدرت باطنی است پس چه بهتر که اسلحه ی زور و زر و تزویر و دانش های ابراز برتری را فرونهیم که همان ابزار هلاکت ما می باشد.


جان سپر کن، تیغ بگذار ای پسر

هر که بی سر بود، از این شَه بُرد سَر

آن سلاحت حیله و مکر تو است

هم ز تو زایید و هم جان ِتو خَست

پس به جای پوشیدن اسلحه ای از آگاهی های شرطی و واکنشی، علمی بیاموزیم که در عمل مفید باشد.